روز دختر

وقتی خداوند تمام عشقش را بر بومی نقاشی کرد... 

دختر را آفرید. 

دنیا تلخ ترین بود و خدا شهد دخترانه ای در آن چکاند...

آن شهد شد مادر 

و مادر دختر را دنیا آورد... و دختری پس از آن دختر... 

که آن گوهر شد خواهر

چه زیبا و لطیف است روح دخترانه ی مادر و دختر و خواهر... 

پ. ن: روز دختر بر پدر و مادر عزیزم مبارک... 

گلوله ی انرژی

سلام شکر خدا که کائنات با من هماهنگ شده اند. 

 

شکر خدا که سرشار از انرژی هستم. 

در این حس خوب بهترین دعا, دعا برای امام زمان عج هست. 

خدایا در پناه خودت حفظشون کن, دل مبارکشون رو شاد کن! 

آمین

دهه ی فجری که گذشت...

به کوری چشم شاه

عکس امام رفت تو ماه

گویند: وقتی این شعار فراگیر شد در آن سال ها بعضی از پاکدلان و ساده دلان رفتند نگاه ماه کنند تا ببینند واقعا عکس امام بر ماه افتاده یا نه؟!

ولی حالا که 35 سال از انقلاب می گذرد واقعا عکس امام نه تنها در ماه، بلکه در تمام جهان افتاده است...

روح امام شاد.

الان دو روزه  که سرمای بدی خوردم... چون با لباس کم خوابیدم... برای اولین بار تو عمرم نتونسم برم راهپیمایی.. و خیلی جام سبز بود تو مسیر جدید راهپیمایی...

 باز هم مردم ایران گل کاشتند آفرین! هزاران آفرین!

بیاد مرحوم محمد نوری...

می رسد از دور صدای ساز مرد چوپان

صدا صداي مهتاب

اميد و اميد كه جاودان شود بهاران

صدا صداي آفتاب

واي به سرزمين خورشيد

شكوه لاله ها چه زيباست

با گل سپيد مهتاب ، طلوع زندگي چو روياست

واي غنچة زندگي بر لبم ميزند جوانه

من وبهار پر ترانه

من و اميد بي كرانه

***

واي به گوش من مي آيد صداي ساز مرد چوپان

واي چه غصه ها مي گويد ز لالة سرخ بهاران

دريا و دريا ، نوازش صداي بهاران

لاله به صحرا پاشيد

پرواز و پرواز پرستوهاي بي آشيان

سوي چشمة خورشيد

واي به سرزمين خورشيد

شكوه لاله ها چه زيباست

با گل سپيد مهتاب ، طلوع زندگي چو روياست

واي زندگي ، آبي بي كران قصة بهار

رخشان بود هر سو ستاره

من و تولدي دوباره

واي به گوش من مي آيد ، صداي ساز مرد چوپان

واي چه قصه ها مي گويد ، ز لالة سرخ بهاران

بی عنوان!

انسان ها اجتماع تنهایان را تشکیل می دهند...

من هم عضو همین جامعه ام....

انتقاد از صدا و سیمای فارس!

به دلم مونده بود که رادیو از غروب، «پسین دلگشا» با آهنگ های کذاییش رو تعطیل کنه و تو لحظات معنوی غروب به پیشواز اذان بره! اما خبری نشد...

تلویزیون رو روشن کردم، هوا گرگ و میش بود و نزدیک اذان مغرب، زدم شبکه شیراز، داشت مستند حیوانات می گذاشت! دیگه خیلی زورم گرفته بود، همو روز یا فرداش زنگ زدم صدا و سیما و صدام ضبط شد، و خیلی محترمانه عرض کردم که "شیراز سومین حرم اهل بیت در ایرانه، چرا از غروب آفتاب برنامه های متفرق قطع نمیشه تا با یک برنامه خوب و معنوی دم غروب، در مردم آمادگی نماز و عبادت ایجاد بشه؟ مثلا نزدیک اذون شبکه شیراز مستند حیوانات پخش می کنه و رادیو شیراز تو پسین دلگشا دم غروب آهنگ های بسیار تندی میذاره" و از این دست حرف ها...

چند روزی گذشت و گویی مسئولین سخن من رو شنیده بودن! دیگه شبکه شیراز مستند حیوانات نمیذاشت که شخصی کارهای حیوانات رو توصیف و تشریح کنه، بلکه:

مستند حیوانات رو بدون کلام پخش می کرد در حالی که سمت راست پایین نوشته بود:«شگفتیهای آفرینش» و سمت چپ نوشته بود:«سبحان الله»!!

واقعا سبحان الله!!

سلام بر یابن الحسن (!!)

مراسم ختم عموی همسرم بود.. با هماهنگی همسرم، یک مداح دعوت شده بود که جلسه رو بگردونه.. 

هی قرآن هی تشکر از مدعوین که یک تریلی فامیل می خوند، هی قرآن هی تشکر از مدعوین! با خودم گفتم چه بساطی شده این جلسات! او باطنی که باید به نظرم نداره! مداح شروع کرد به روضه در انتها هم گفت برای سلامتی یابن الحسن (عج) صلوات!

آخه بابات خوب ننه ات خوب! تو که همه این کارا رو تمرین کردی، یه کمی هم از باسواد تر ها سوال کن! که یابن الحسن در زبان عربی با حجت بن الحسن فرق می کنه!! یابن الحسن مناداست، یعنی ای پسر حسن، اما حجت بن الحسن اسم شریف آقاست!

در واقع مداح در چند وهله عرض می کرد: برای سلامتی ای پسر حسن (علیهما السلام) صلوات!

حالا شما هم برای سلامتی یابن الحسن صلوات!!!!

............................................................................

از همین دست:

مداح مسجد ما، که تو اوج روضه می گف: خانوم زینب بن کبری(!!) امدن....

میدونی این یعنی چی؟؟ یعنی زینب پسر کبری!!

آی مداحان رحمی! 

این چند روز...

سلام! چند روزه هوا ابریه ولی بارون نمیاد. شرمنده روی خدا هم هستم ولی به خاطر وضع بنایی و بی سر و سامانی چندان هم مشتاق باران نیسم. بر عکس اگر کشاورز بودم و کشت دیمی داشتم و چش انتظار یه چکه آب بودم...


هرچی خدا بخاد ...

 بارون رحمتش تو  بی سر و سامانی هم قشنگه...

من دل نازکم!



فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده  


@----}------

فاذا عزمت فتوکل علی الله!

خدایا عزمم جزم است دستم را بگیر! آمین!

برنامه های من در سه ماه و نیم آخر سال 92:

1. درس خوندن بسیار

2. تکمیل مقاله د.اردوان- که دیگه به جای امتحان جامع باشه

3. زبان خواندن

4. به دست آوردن قلب یه نفر که خدا کنه نیم ماهه حاصل بشه

5. خدایا من واقعا می خوام دختر خوبی باشم...

6. فمنک التوفیق!

توافق ژنوچای همان قرارداد ترکمن چای؟؟

سلام!

می بینم که توافق حاصل شد، اما با چه قیمتی؟؟!!

---...---...---...---...

آقای ظریف: "توافق ژنو نه جام زهر است و نه توافقی شادی آفرین..."

به نظرم عامه ی مردم خوشحالند اما بعضی ها از جمله ما بیشتر ناراحت و نگرانیم...

"ما به تیم مذاکره کننده خودمون اعتماد داریم اما به ۱+۵ اعتماد نداریم..."

۶ ماه دیگه= پیشرفت؟؟  یا پسرفت؟؟

خدایا اااااا کمک!!!

ما خیلی خون دل خوردیم برای این انقلاب! 

آقای ظریف مواظب خودت باش!!

مقتل عربی حضرت علی اکبر علیه السلام

مقتل و روضه های حضرت علی اکبر سلام الله علیه


مرحوم سید بن طاووس در کتاب لهوف در قصه ی شهادت آن حضرت آورده است :
آن شبيه رسول ، قدم شجاعت در ميدان سعادت نهاد و با آن گروه بى باك به جنگ پرداخت و خاطره ها را اندوهناك گردانيد و نونهال بوستان امامت جنگى كرد به غايت سخت و جمعى كثير از آن اَشْقياء
متن عربى :
ثُمَّ رَجَعَ إِلى اءَبيهِ وَقالَ: يا اءَبَتِ، اءَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنى ، وَثِقْلُ الْحَديدِ قَدْ اءَجْهَدَنى ، فَهَلْ إِلى شَرْبَةٍ مِنْ الْماءِ سَبيلٌ؟
فَبَكَى الْحُسَيْنُ عليه السّلام وَقالَ: ((واغَوْثاهُ، يا بُنَيَّ قاتِلْ قَليلاً، فَما اءَسْرَعَ ما تَلْقى جَدَّكَ مُحَمَّدا عليه السّلام ، فَيَسْقيكَ بِكَاءْسِهِ الاَْوْفى شَرْبَةً لا تَظْمَاءُ بَعْدَها اءَبَدا))
.
فَرَجَعَ عليه السّلام إِلى مَوْقِفِ النِّزالِ، وَقاتَلَ اءَعْظَمَ الْقِتالِ، فَرَماهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةِ الْعَبْدى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ، فَنادى : يا اءَبَتاهُ عَلَيْكَ مِنِّى السَّلامُ، هذا جَدّى يَقْرَؤُكَ السَّلامُ وَيَقُولُ لَكَ: عَجِّلِ الْقُدُومَ عَلَيْنا، ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَماتَ.
فَجاءَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام حَتّى وَقَفَ عَلَيْهِ، وَوَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّهِ وَقالَ:
((قَتَلَ اللّهُ قَوْما قَتَلُوكَ، ما اءَجْراءَهُمْ عَلَى اللّهِ وَعَلَى انْتِهاكِ حُرْمَةِ رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله ، عَلَى الدُّنْيا بَعْدَكَ الْعَفاءُ)).
ترجمه :
نگونبخت را به خاك هلاك انداخت . سپس به خدمت پدربزرگوار آمد و گفت : اى پدر! تشنگى مرا كشت و سنگينى اسلحه آهنين مرا به تَعَب افكند، آيا راهى به سوى حصول شربتى از آب هست ؟ حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام هم به گريه افتاد و فرياد وا غَوْثاهُ برآورد و فرمود: اى فرزند عزيزم ! اندكى ديگر به كار جنگ باش كه به زودى جدّت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله را ملاقات خواهى نمود و ايشان از جام سرشار كوثر شربتى به تو خواهد داد كه پس از آن هرگز روى تشنگى نبينى و احساس ‍ عطش ننمايى .
حضرت على اكبر به سوى ميدان برگشت و جنگى عظيم نمود كه بالاتر از آن تصوّر نتوان كرد و داد شجاعت بداد در آن حال ((مُنْقذ بن مُرّه عبدى ))
تيرى به جانب آن فرزند رشيد سيّدالشهداء، افكند كه از صدمه آن تير بر روى زمين افتاد و فرياد برآورد:
((يا اَبَتاهُ! عَلَيْكَ...))
؛ يعنى پدر جان ، سلام من بر تو باد! اينك جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است كه به تو سلام مى رساند و مى فرمايد:
زود به نزد ما بيا. على اكبر اين بگفت و فرياد زد و جان برجان آفرين تسليم نمود. چون آن جوان اين دنياى فانى را مشتاقانه وداع نمود، حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام بر بالين ايشان آمد وگونه صورت خود را برگونه صورت او گذارد و فرمود:
خدا بكُشد آن كسانى را كه تو را كشتند، چه بسيار جراءت و گستاخى نمودند برخداى متعال و بر شكستن حرمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، ((عَلَى الدُّنيا بَعْدَكَ الْعَفا))
؛ پس از تو، خاك بر سر اين دنيا!

تلفن های دم غروبی...

اینش نبود سزا دل حق گزار من                                     کز غمگسار خود (!!) سخن نا سزا شنید...

 

مرحبا به استادی که خوب می شوید و خوب می روفد و خوب می گذارد کنار!! برای یک مقاله ناچیز...

اولین باران پاییزی شیراز

امروز صبح که بیدار شدم داشت بارون میومد، حس خوبی بود. آدم دوس داره روزای بارونی بخوابه نمیدونم چرا...

اما من نخوابیدم...

بعد از بنایی که هنوز نرسیده بودیم ایزوگام کنیم سقف چکه کرد و من ناراحت شدم و به این فکر می کردم که الان خیلیا از بارون خوشالند و خیلی ها شاعرانه شدن اما من کمتر. شاید بقیه اعضا هم این حسو داشتن نمیدونم! چون فکر همه مشغوله قطرات ناخوندنه بارون تو اتاق بود.

دیروز رفتم به مدرسه دبیرستانم سر زدم. بیشتر از اینکه خوشحال بشم بغض گلومو گرف، چون خیلی یاد اون موقع ها و دوستام افتادم که اون موقع هیچ کدومشون تو حیاط مدرسه نبودن و جز دو معلم هیچ یک از معلمای قدیمی نبودن.


البته من فقط به خاطر خانم. ع.م رفته بودم که دیدن ایشون خیلی از غصه ها رو از یادم برد...

--------------------------------------

پ.ن: پس فردا محرمه، و من یه حس دیگه ای دارم. که بذارید این حس بین و من آقام امام حسین ع بمونه... ..   .         .                   ...                 . .   .            ..

آررررامش!

آرامش باید از درون آدم نشات بگیره... زور زدن از بیرون کمترین فایده ای نداره!!


گر تیغ بارد در کوی آن ماهگردن نهادیم الحکم لله
آیین تقوا ما نیز دانیملیکن چه چاره با بخت گمراه
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیمیا جام باده یا قصه کوتاه
من رند و عاشق در موسم گلآن گاه توبه استغفرالله
مهر تو عکسی بر ما نیفکندآیینه رویا آه از دلت آه
الصبر مر و العمر فانیا لیت شعری حتام القاه
حافظ چه نالی گر وصل خواهیخون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه

یا حق از تو مدد

امروز سالگرد عقد ماست... سومین سالرد عقد ما...

سالگرد ازدواج حضرت فاطمه سلام الله علیها و امام علی علیه السلام هم هست...

نامزدی برادرشوهر محترم با دوست عزیز مسجدی ام نیز هست...

مبارک باشه این همه مناسبت های مسرت بخش...

ان شالا روزی همه دوستان خوبم: فط فروید زحل، حمچه، آیتکین گرانقدر و آن دختری که به گمانم در قلبش اندوه هست باشد... ان شا الله...

خدایا شکر از آن تو... شکر که انقدر خوبی و مهربان...

---------------------------------------------------------------------

خدایا مسافران ما را سالم بدار و سالم برسان، به خصوص مامان خوشکلم و آقاجون مهربونم و خواهر عزیزم (و خانواده محترمش و فاطمه کوچولوش) 

آمیییییییین...

دلم برای مامان آقاجون شده یه ذره... از همین جا دستاشونو می بوسم... 

خدایا به همه مامان باباها خصوصا مامان آقاجون و مادر، سلامتی و طول عمر با عزت عنایت فرما...

آمیییییییین...

 

عید میلاد صاحب الزمان عج مبارکبااااد!!

 

امشب می خوام جهاد کنم...

نتیجه رو همین جا خبر میدم!

دکتر جلیلی اصلح است!

 

مسکن بی مهر دانشجویی

هم اکنون پست یک شکست احساسی خورده را می خوانید:

 

بعد از یکسال صبر و چشم انتظاری با اطلاعیه جدید مسکن مهر دانشجویی مواجه شدم که جسورانه نوشته بود: فقط به دانشجویان دختر که سرپرست خوانوارند٬ خانه می دهیم.

 یعنی خانوم! متاهل هم که باشی پروفسور بازتازال هم که باشی از خانه خبری نیست!!

به قول فروید علوی: الخیر فی ما وقع.

شاید این هم تلنگری بود که دیگر به مساکن بی مهر دانشجویی و غیر دانشجویی توکل نکنم و فقط وجه ذو الجلال و الاکرام را در نظر بگیرم.

به امید او...

 

آدمی در خوابگاه حوصله اش سر می رود!

مگر درس ندارم؟    چرا.

مگر مقاله ندارم؟    چرا.

مگر نباید موضوع پایان نامه انتخاب کنم؟     چرا.

مگر دوشنبه کنفرانس ندارم؟       چرا.

 

پس چرا انقدر حوصلم سر رفته تو خوابگاه!!؟

مجتهد زاده بودن یا نبودن مسئله این است:

سعدی می گوید: همه قبيله ي من، عالمان دين بودند       مرا معلم عشق تو، شاعري آموخت

خواهرم می گوید:

اینکه در خانواده آیت‌الله‌زاده و مجتهدزاده و  این‌ها متولد شدم و از سادات شش سیلندر زیدی هستم، هم که دیگر گفتن نداشت! البته من هر چه گشتم در اجدادِ هرچند امام‌زاده‌ام، کسی را پیدا نکردم که به درجه اجتهاد رسیده باشد. ولی مادرم همیشه اصرار دارند که ما مجتهدزاده هستیم! http://valaken.blog.ir/

من می گویم:

مجتهد زاده بودن یا نبودن مسئله این است که: در آن دوران که هر کسی منبر نمی رفت و هر کسی روضه نمی خواند پدربزرگ مادرم مرحوم سید ابوالمعالی ذاکری (متولد ۱۲۴۸ و متوفای ۱۳۴۸) در کسوت روحانیت به این امور مهمه ی شرعیه می پرداختند. برای من مهم نیست این روحانی بزرگوار تا سطح چند حوزه مدارج علمی را پیموده اند، برای من مهم این است که ایشان از روی اخلاص با پای پیاده به مناطق دور رفته تا روضه امام حسین ع بخوانند. می دانم که برای خواهرم هم همین بسیار ارزشمند است و ارزشمند تر از آن اینکه پول های شبهه ناک افراد صاحب روضه را خرج خرید خوراک نمی کردند که با گوشت و خون خود و اهل بیت شریفش مخلوط شود، بلکه با آن هیمه تهیه می کرد تا در آتش بسوزد، نه اینکه جسم را بسازد.

باز هم مهم نیست که این آقا به درجه اجتهاد رسیدند یا نه. مهم این است که در سه سال اخر عمر شریف خود که دچار فراموشی شده بودند و هیچ کس را نمی شناختند، با شنیدن روضه امام حسین ع زار زار گریه می کردند.

پ.ن: البته باید گفت که ما قطعا از خانواده ی علما صلحا (با تلفظ صحیح صاد) و شهدا هستیم و  با آیت الله آیت اللهی هم که قومای شهید دستغیب اند نسبیتی داریم بدین نحو که عمه اقابزرگ ما  زن پدر آقای آیت اللهی بوده اند! شهید سید جعفر ذاکری هم که دایی ما هستند، که در دارالرحمه از دختر غریبه ای شنیده شده که ایشون حاجت میدن لذا اگر باب الحوائج نباشند، نافذه الحوائج اند. (نافذه=پنجره).

به خودم می گویم:

گیرم پدر تو بود فاضل                     از فضل پدر تو را چه حاصل

فذکر فإن الذکری تنفع المومنین!

 

مومنین می دانند -باید بدانند- که هیچ انسانی نه دوست توست و نه دشمن توست! هر انسانی معلمی است برای تو...

حین بانو، علماءالسلطنه، شانگ فی، لوبی یی! خیلی ممنون اومدید...

آذرخش منا و فروید و فاط ممنون اگه میاید تو وب من...

 

پ.ن: روز جمعه آهنج گوش دادن مکروهه... پس اگه دلتون مثه من گرفته به آهنگ فک نکنید!

اذا غلب (!؟) علیکم الفتن کقطع اللیل المظلمه فعلیکم بالقرآن...

تراوش ولاکن

http://valaken.blog.ir

 

سلام اردی بهشتتان بهشتی! لینک فوق به شدت پیشنهاد می شود! اگر دلتان هوای چیزهای تازه کرده باشد!

مثل من...

سال نو....

سال نو مبارک!

کمتر از ۲۴ ساعت به سال ۹۲ مانده!

روزها هیچ فرقی با هم ندارند... ولی اسم امروز ۲۹ اسفنده اسم فردا که عیده ۳۰ اسفند!!

پس فردا هم ۱ فروردین ۹۲...

مامان و مادر مریض شدند برای سلامتی هر دو صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم

و لا تقف ما لیس لک به علم!!!

 

از همه جهت

خوبرویان جفا پیشه وفا نیز کنند؟؟؟؟؟؟؟

 

عههههه سعیده!!

تو گوشمه!